نوشته اصلی توسط
ebrahhim
سلام دوستان
یه مشکلی برام پیش اومده
باجناق من یه فرد که بخاطر کارش یه مدت رفته بود ماموریت و خونه نبود
خانم من رفته بود پیش خواهرش که تنها نباشه ،یه باجناقم زنگ زد که فردا میرسه و من به خانمم گفتم که به خواهرش بگه بیاد خونه ما اما نمی اومد ،من شب رفتم خونه خواهرش و یه اتاق جدا خوابیدم و فردا صبح حدودن ساعت شش بود که باجناق من از سفر برگشت و از روی خستگی خوابید
خانمم من رفت دست وصورتش بشوره که باجناق من بیدار شد و برای سلام از جاش بلند شد و کلا با لباس زیر بود .
من به خانمم گفتم که چادر بپوشه (اونموقع مانتو پوشیده بود) من زیاد به این موضوع سخت نمی گیرم اما بخاطر وضعیت باجناقم به خانمم گفتم که چادر بپوشه اما مخالفت کرد و بهش گفتم که باجناقم لباس زیر پوشیده و باز بی اعنتا بود و حتی بهش گفتم که همراه هم بریم اما نیومد
خیلی ناراحت شدم اما اون لحظه به روی خودم نیاوردم
بعدن بهش گفتم که ازین موضوع ناراحت شدم و کار درستی نکردی و قول داد که ازین به بعد حجاب کامل در برابر نامحرم داشته باشه اما بهش عمل نکرد
دوباره خواستیم بریم جایی ،جمعیتمون جوری شد که با دوتا ماشین می شد بریم و پدر زن من نذاشت که من ماشینم بیارم و با این حال به پدر خانمم گفتم که ما با شما میایم گفت چرا گفتم که با شما راحت تریم و پدرزنم قبول کرد
به خانمم گفتم ،مخالفت کرد و گفت که باجناق ناراحت میشه و...
خلاصه بازم گیر ندادم سوار ماشینش شدیم و رفتیم و در طور مسیر باجناق من گاهی متلک های زشتی که در شان جمع نبود به ماشین ها یا عابرهای پیاده میزد
وقتی برگشتیم و سفر تموم شد من به خانمم گفتم که نمی بایست توی رودربایستی سوار ماشین باجناق بشیم و می بایست مستقیم بری سوار ماشین بابات
اون شب خانمم کلی گریه کرد که تقصیر من چیه و...
روز بعدش به صورت خصوصی رفتم پیش باجناقم و بهش گفتم ببین میخایم یه عمری با هم زندگی کنیم وقتی خودمون دوتا باشیم من پایه ام اما وقتی خانم هامون همرامون باشن نباید کاری کنی یا حرفی بزنی که حرمت بین ما شکسته بشه
عکس العملش چیز خاصی نبود اما انگار لج کنه
به خانمم گفتم که با باجناقم صحبت کردم و خانمم ناراحت شد و گفت که باجناقم ناراحت شده نمیبایست بگی و ...
حالا ازین به بعدش راهنمایی میخوام دوستان
در ضمن باجناقم هشت سالی میشه که ازدواج کرده اما ما الان حدود یک ماهی میشه که عقد هستیم